پایگاه مقاومت بسیج شهید رجائی شهرستان ساوه


حاج بصیر ایستاد کنار ساحل و شروع کرد به داد و فریاد «ای خدا» باید برویم شهدا را بیاوریم. چهارصد شهید را مگر می شود آورد. زیر آن آتش سنگین، آن سوی رودخانه، حاج بصیر مرتب داد و فریاد می کند که ای خدا شهدا را نیاوردیم. گریه می کند، توی سرش می زند،...




ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ یک شنبه 5 شهريور 1391 توسط جواد فاضل نیا
طبقه بندی: وصیت نامه ها و خاطرات شهداء  
برچسب ها: روایت جانسوز شام غریبان کربلای4 و وداع عاشورایی حاج حسین بصیر 


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
 

ابزار هدایت به بالای صفحه

ابزار وبلاگ